حکایت شاه عباس و ها

 

 یك شب شاه عباس با لباس مبدل در كوچه های شهر می گشت كه به سه  برخورد كرد كه قصد ی داشتند. شاه عباس وانمود كرد كه او هم است و از آنان خواست كه او را وارد دار و دسته خود كنند.

ان گفتند: ما سه نفر هر یك خصلتی داریم كه به وقت ضرورت به كار می آید.

شاه عباس پرسید: چه خصلتی؟


مهر لینک عباس منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تدریس خصوصی - بهار اندیشه بیرموزیک , سایت اصلی بیر موزیک , BirMusic تو دلــم فقط یه بار مهمونی بود،تو اومدی باران موزیک محصولات گیاهی صدرا هر چی که بخوای هس